پیتر استفان پل بروک
پیتر استفان پل بروک کارگردان نوآور تئاتر و سینمای بریتانیایی است. او با بدعت و تاثیرگذاری بر تئاتر معاصر با به کارگیری عناصر تئاتر شرق به شهرت رسید. وی در سال 1925 در لندن زاده شد و تحصیلات خود را در رشتۀ تئاتر در دانشگاه آکسفورد گذارند. او یکی از بزرگترین کارگردانان معاصر تئاتر جهان است. در سال 1970 مركز بين المللی پژوهش تئاتر را در پاريس راه اندازی كرد و در اين مركز گروهی از اهالی تئاتر را از كشورهای مختلف گرد هم آورد. پيتر بروك بيش از هفتاد نمايش فيلم و اپرا را كارگردانی كرده است. او همچنین تعدادی فیلم شاخص را در انگلستان و فرانسه کارگردانی کردها ست. آثار نمایشی بروک تحت تاثیر تئاتر روایی برتولت برشت و نگاه تیره اجتماعی جان کت، محقق آثار شکسپیر است. نخستین اثر سینمایی او یک فیلم کوتاه به نام سفر احساسی است که آن را هنگام تحصیل در آکسفورد کارگردانی کرد. در بیست سالگی نخستین اجرای تئاتر را با کارگردانی نمایش (شاه جان) با بازی پل اسکافیلد تجربه کرد. پس از آن در لندن، مسکو، پاریس و نیویورک نمایشهای متعددی را بر روی صحنه برد. بروک برخی از نمایشهایش را به فیلم برگردانده است .
پيتر بروك به صحنه خالی اعتقاد راسخی دارد، وی معتقد است كه دكور عاملی دست و پا گير و مزاحم است، حتي اگر عناصر فوق العاده زيبايی داشته باشد. در اين حالت ذهن و روح تماشاگر را به خود مشغول می كند. وی براي ارتباط تنگاتنگ تماشاگر و نمايش به دو روش زيباشناسی صحنه كه برای وی ملهم از تئاتر شرق است و تلاشی است براي كاوشی بینهايت ناب و خالص که كاوش به فرداست، يعني به قلمرو (تقدس) و روش دوم توانايی بازيگران در هنگام بر قراری رابطه ميان تخيل خلاق خويش با تخيل بالقوۀ تماشاگر است كه می تواند حتی چيزهای پيش پا افتاده را به چيزهايی جادويی و سحر آميز بدل كند. به اعتقاد بروك، تخيل نظير يك عضله است و با بازيهاي نمايشي ارضا و برانگيخته مي شود، به طور مثال بازيگر می تواند بطری پلاستيكی را برج پيزا فرض كند و با آن بازي كند بلرزاندش، به آرامي كج و راستش كند و در نهايت واژگونش كند. بروك معتقد است كه بايد نامرئی را روي صحنه مرئی كرد. بروك سعی می كند كه به قلمرو غير قابل رؤيت هر ژست و هر حركتي دست يابد. او به دنبال كيفيت حركات نمايشی است و اين كيفيات را مقدس می نامد.
بروك در شيوه بازيگری بايد داراي ويژگي خارق العاده ای باشند و آن ويژگی (حساسيت) است. دستيابی به حساسيت در گفتار، چهره يا در انگشتان دست آسان است، اما در ساير نقاط بدن كه اين حساسيت كمتر وجود دارد مي توان آن را از طريق تمرينهای طولانی در پاها، كمر، نشيمن گاه و يا غيره بوجود آورد. حساسيتها همانا درك و تماس هر لحظۀ بازيگر با همه اندام خويش است. در مورد بداهه پردازی در بازيگری بايد گفت كه نظم و ترتيب خاص به خودي خود مي تواند هم مثبت باشد و هم منفی می تواند همۀ درها را به رويمان باز كند و هم مي تواند همه درها را به رويمان ببندد.به اعتقاد بروك این است که اگر در جستجوی خلاقيت باشيم نبايد در پي امنيت و راحتی باشيم و هنرمند راستين كسي است كه آماده ايثار و فداكاري های بي شماری براي دستيابی و شكار يك لحظۀ خلاق باشد. بروک گروه بازیگران خود را با ملیتهای متفاوت در سال 1970 تحت عنوان مرکز بین المللی پژوهش تئاتری در پاریس گرد هم آورد. پس از به صحنه آوردن موفقیت آمیز نمایش «رویای شب نیمۀ تابستان» برای کمپانی رویال شکسپیر، درست هنگامی که داشت پنجاه ساله می شد، در اوج شهرت خویش، تئاتر تجاری و برخوردار از کمک مالی را کنار گذاشت تا نیروی خود را بر یک برنامۀ منظم پژوهشی متمرکز سازد. به دستیاری تد هیوز؛ شاعر انگلیسی، یک زبان تازه به نام اروگاست به وجود آورد و نمایشنامه ای به همین نام آفرید که بازیگرانش آن را در سال 1971 در شیراز (جشن هنر) اجراء کردند. در این نمایش بازیگرانی از ایران همچون سیاوش تهمورث، پرویز پورحسینی، هوشنگ قوانلو و فهیمه راستکار نقش آفرینی کردند. این اثر برای بسیاری از کسانی که آن را در تخت جمشید دیدند، مثل اندرو پورتر؛ منتقد موسیقی تجربه ای فراموش نشدنی بود. وی در این باره می گوید: «تماشگری که عمیقاً وارد به عالم اورگاست می شد، از آزمون آتش می گذشت و دیگر هرگز نمی توانست همان آدم باقی بماند.»
در همان زمان ایروینگ واردل که اخیراً کتابی دربارۀ نقد تئاتر از او به فارسی ترجمه شده است در روزنامۀ تایمز نوشت که این اثر آغاز چیزی است که نه تنها برای بروک تازه است بلکه در تاریخ تئاتر دنیا نیز همتا ندارد. آفرینش شکلی از تئاتر است که قابل فهم برای هر گونه آدم روی زمین است. اما بروک خود ناخشنود بود. احساس می کرد که نتیجۀ کار خیلی محدود و خصوصی است. استدلالش این است که تئاتر باید در برگیرندۀ جدی و شوخی، معنویت و جسمیت باشد و مورد پسند خاص و عام هر دو باشد و بدینسان بود که بروک به منطق الطیر، شاهکار قرن 6 هجری اثر فریدالدین عطار نیشابوری؛ عارف سترگ ایران روی آورد تا تئاتری بیافریند که هر کجا که به اجرا درآید برای همه از خاص و عام قابل فهم باشد.این منظومۀ شاعرانه روایت می کند که چگونه مرغان شناخته و ناشناخته جهان گرد هم می آیند تا دربارۀ چگونگی سفر برای یافتن سیمرغ با هم گفتگو کنند و عاقبت سفرشان را آغاز می کنند و به جایگاه سیمرغ می رسند و در آنجا خود را که سی مرغ هستند می یابند و به وحدت با یکدیگر می رسند.
پیتر بروک در سال 1972 با گروهی از بازیگرانش از جمله کسانی که زبان انگلیسی نمی دانستند با کاروانی از لندرورها و خدمه شان، یک گروه فیلم برداری یک روزنامه نگار گزارشگر و جان هایلپرن که کتابی درخشان دربارۀ این تجربه به نام منتطق الطیر نوشته است سفری را آغاز کرد که سه ماه و نیم طول کشید و آنان را به شش کشور برد: الجزیره، نیجریه، بنین، داهومی، توگو و مالی. آنان هیچ برنامۀ از پیش تعیین شده ای نداشتند اما بروک امیدوار بود نمایشی ویژه بر اساس این اثر عرفانی شاعر ایرانی تدارک ببیند. بروک نیز مانند گروتوفسکی در پی یافتن پاسخی به این پرسش هاست: تئاتر چیست؟ یک نمایشنامه چیست؟ بازیگر کیست؟ مناسبات بین اینها چگونه است و چه شرایطی می تواند به بهترین شیوه در خدمت این مناسبات باشد؟ او دوباره و چند باره روی سرش گذرا بودن تئاتر در مقابل اصل تکرار یک مجموعۀ تئاتری تأکید می گذارد. از نظر بروک یک نمایشنامه واقعیتی جز زمان کنونی ندارد.
بروک به دلیل سفر دهه پنجاه به ایران و نیز ترجمه بسیاری از نوشتههای او در مورد تئاتر به فارسی، در ایران بسیار شناخته شده و محبوب است. كتابهای (فضای خالی1960)، (نقطۀ عطف1987)، (اهريمن همانا ملال و خستگی است1991) و (رازی در میان نیست 2003) از او منتشر شده است. از آثار بسیار برجستۀ او می توان به این نمونه ها اشاره كرد: (دكتر فاوت) نوشتۀ كريستوفر مارلو اجراء در سال 1942 لندن، رومئو و ژوليت نوشتۀ ويليام شكسپير اجراء در سال 1951 بروكسل.
از اینکه نظر خودتون رو مرقوم میفرمایید سپاسگزارم
نظرات شما عزیزان:
|